ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
دوستان عزیز یه زمانی به این نتیجه رسیده بودم
که عطای وبلاگ نویسی رابه لقایش ببخشم و
ازنوشتن دست بردارم ولی با آمدن عزیزی به زندگیم
این کاررادرمن قوت بخشید وامروز بازحمتی که برای درست
کردن قالب وبلاگم به من امیدواری داد که می توان بدون
هیچ چشمداشتی به بقیه عشق ورزید ودوستشان
داشت پس دوست عزیزدوستت دارم
بی نهایت واین شعرتقدیم تو باد
میتوان با یک گل نیلوفری
قلب سردی را به گرمی شاد کرد
یا که دردشتی پرازآوازعشق
گاه گاهی ازعزیزی یاد کرد
بوی باران بوی گلها را شنید
یک سبد احساس را فریاد کرد
یاستونی محکم ازلبخند ساخت
یک دل ویرانه را آبادکرد
چه صبحی میشه اون صبحی که
با صدای گوشی از خواب بیدار میشی صدات در نمیاد !
ولی از پشت خط ی صدای مهربون میگه :
تنبل کوچولوی من پا شو میخوام روزمو با شنیدن صدات شروع کنم.!!!
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید