روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران
روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران

بودن یانبودن

هوا را 
هرچقدر نفس
 بکشی باز هم برای
 کشیدنش بال بال میزنی... 
مثل تو... که هر چقدر که باشی... باز
 باید باشی! میفهمی چه میگویم؟؟!!! 
بودنت مهم است...!! 

کمکم کنید

سلام   ازاینکه درپست قبلی اولین نوشته رو ازگوشیم گذاشتم واین یک


 امتحان ازگوشی بودکه ببینم با گوشی موبایلم میتوانم پست بزارم وبقیه کارا.


که دیدم ازگوشیم فقط میتونم پست بنویسم ونظرات روبخونم ولی


 به پیامهای خ دسترسی ندارم ونمیتونم نه اونهاروبخونم ونه جواب بدم

 

 گوشیم این امکاناتونداره من چی بگم ازبچه ها کسی میتونه منوکمک کنه


 که گوشی بااین امکانات باقیمت کمت بتونم تهیه کنم بگه  چون خیلی لازم


 دارمخواهش دارم کمکم کنید تابتوانم درخواست مخاطبانم رو جواب داده باشم


 چون همیشه به سیستم دسترسی ندارم  ممنونم   علی

زندگی چیست

زندگی دفتری از خاطره هاست

                          

   یک نفر همدم خوشبختی هاست


یک نفر همسفر سختی هاست

                          

 چشم تا باز کنیم ، عمرمان میگذرد


ما همه همسفر و همگذریم

                        

    آنچه باقیست فقط خوبی هاست


اثرجادویی عشق

تصور اکثر ما از عشق، هنوز اثر جادویی آن است که موجب از دست رفتن اشتها 


و لرزیدن زانوها می‌شود و ما را مدهوش می‌کند، مسلما داستان‌های احساسی 


و پرسوزوگداز عاشقانه در کتاب‌ها و فیلم‌ها در دنیای واقعیت، امکان‌پذیر نیست، هر


 چند آن‌ها نیز نمونه‌های خوبی از قدرت عشق هستند و یادآوری می‌کنند که

 

در قاموس دوست داشتن، کلماتی چون یأس و غیرممکن معنا ندارد. 


هر یک از ما به اندازه و گونه‌ای از عشق نیاز داریم، بعضی نیاز داریم که


 هر روز جمله«دوستت دارم »را بشنویم؛ در حالی‌که برای گروهی دیگر


 از ما، جای کلمات را یک نگاه، توجه یا ارتباطی بی‌کلام می‌گیرد. 


                                         


مهم نیست که دوست داشتن چگونه ابراز شود، اهمیت  ادامه مطلب ...

اسیرم کرده اند.


پیشترها جنگی بود .


دشمن رویارویی بود ، تیر وتفنگی بود ،


اسیر می شدند آدم ها ،


اسارت آن شکلی همه چیزش معلوم است .


هستند جنایتکارانی که بی اینکه جنگی باشد ،


آدم را اسیر بگیرند .اسمش اسیر گرفتن نیست .


آدم ربایی است .اسارتهای دیگر هم هست ،


که نه تاریخ آغازش پیداست ،نه نام آنکه اسیرت گرفته است


در خانه ام نشسته ام  ، اما نه آزاد ،که اسیر که گروگان ،


اسیر وامی یا مالی یا کسی از نزدیکان


یا آرزوهای بی بنیاد ، یا آدمهای کج ، یا عشقهای موقتی


اسیری اسیری است .


چه  فرقی می کند کی اسیرت کرده باشد وچرا ؟


تو همانی که میتوانی ، میتوانی صدا بزنی ،


بعد بگویی حالا دیگر اسیر نیستی ، برو


 و من بعد از شنیدنش مثل اسب زین کرده


و افسار در دشت های باز و زیر رگبار بهار ،


حس کنم اسیر نبودنم را