روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران
روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران

من وقفس

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید


فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا


بنشینید به باغی و مرا یاد کنید


یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان


چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید


هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس


برده در باغ و به یاد منش  آزاد کنید


آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک


فکر ویران شدن خانه  صیاد کنید


جور و بیداد کند عمر جوانان  کوتاه


ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید


گر شد از جور شما خانه موری ویران


خانه خویش محال است که آباد کنید


کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار


شکر آزادی و آن گنج خدا داد  کنید