روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران
روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران

خواب خدا

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :


خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ 


خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .



ادامه مطلب زیرکلیک کن 

ادامه مطلب ...

مسلمان یامومن

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما 


کسی هست که مسلمان باشد !!!!؟


همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد !


بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و


گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!


 
ادامه مطلب ...

emailاشتباه

مردی برای گذراندن تعطیلات به جزیره کیش رفت .همسرش دریک مسافرت


 کاری بودوقراربودفردای آنروز درجزیره کیش به او بپیوندد.مردوقتی


 به هتل رسیدتصمیم گرفت.برای همسرش یک نامه الکترونیکی کوتاه بفرستد

 وخبررسیدنش رابه اواطلاع دهد


کامپیوترش را راه انداخت وپس ازوصل شدن به اینترنت .نامه ای برای


 همسرش ازطریق پست الکترونیکی فرستادمتأسفانه درهنگام تایپ کردن


 نشانی ایمیل همسرش یک حرف اشتباه وارد کردونامه به جای آن


 که به همسرش برسدبه نشانی پست الکترونیکی خانم نسبتاٌسالخورده ای


 که روزقبل همسرش را ازدست داده بود ارسال شد.هنگامی که این خانم


 ایمیل هایش رانگاه میکردتاچشمش به این ایمیل افتاد مدتی به صفحه


 نمایشگرخیره شدسپس جیغی کشیدوبه زمین افتادافرادخانواده اش باشنیدن


 صدای جیغ اوبه سرعت به اتاقش رفتندودیدندکه اوبیحال روی زمین افتاده 


است.روی صفحه کامپیوترنوشته شده 

ادامه مطلب ...

مردکور

       روزی مردکوری روی پله های ساختمانی نشسته وکلاه وتابلوئی 


           رادرکنارپایش قراردادهبود،روی تابلوخوانده می شد:

                  

                                    من کورهستم لطفاٌکمک کنید


روزنامه نگار 

ادامه مطلب ...