روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران
روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران

اسیرم کرده اند.


پیشترها جنگی بود .


دشمن رویارویی بود ، تیر وتفنگی بود ،


اسیر می شدند آدم ها ،


اسارت آن شکلی همه چیزش معلوم است .


هستند جنایتکارانی که بی اینکه جنگی باشد ،


آدم را اسیر بگیرند .اسمش اسیر گرفتن نیست .


آدم ربایی است .اسارتهای دیگر هم هست ،


که نه تاریخ آغازش پیداست ،نه نام آنکه اسیرت گرفته است


در خانه ام نشسته ام  ، اما نه آزاد ،که اسیر که گروگان ،


اسیر وامی یا مالی یا کسی از نزدیکان


یا آرزوهای بی بنیاد ، یا آدمهای کج ، یا عشقهای موقتی


اسیری اسیری است .


چه  فرقی می کند کی اسیرت کرده باشد وچرا ؟


تو همانی که میتوانی ، میتوانی صدا بزنی ،


بعد بگویی حالا دیگر اسیر نیستی ، برو


 و من بعد از شنیدنش مثل اسب زین کرده


و افسار در دشت های باز و زیر رگبار بهار ،


حس کنم اسیر نبودنم را



نظرات 1 + ارسال نظر
s1 سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:19

یک نفر امد قرارم را گرفت

برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهار بود ، حیف

باد پائیزی بهارم را گرفت

اعتباری داشتم در پیش عشق

با نگاهی اعتبارم را گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود

آمد و دار و ندارم را گرفت

یک نفر آمد مرا تا خویش برد

در نگاهم حسرت و تشویش مرد

یک نفر آمد نمازم را شکست

خلوت راز و نیازم را شکست

یک نفر از عشق پر آوازه تر

یک نفر از این دقایق تازه تر

یک نفر مانند خاتونهای خواب

یک نفر بی غل و غش چون آفتاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد