سلام بعد مدتها دوباره گذرمون خورد اینورا... 😁

اعتراف میکنم دلم واسه وبلاگم تنگ شده بود ☺

از دوستان قدیمی هر کی احیانا اومد اینجا آدرس اینستا بذاره پیداش کنم ... 

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل های خشک گذر می کردند

به دسته کلاغان

که عطر مزرعه عای شبانه را

برای من هدیه می آوردند

به مادرم که در آیینه زندگی می کرد

و شکل پیری من بود

و به زمین،که شهوت تکرار من،

                  - درون ملهتبش را

از تخمه های سبز می انباشت

         - سلامی دوباره خواهم داد.

می آیم، می آیم، می آیم

با گیسویم: ادامه ی بوهای زیر خاک

با چشمهایم: تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام

          - از بیشه های آنسوی دیوار

می آیم، می آیم، می آیم

و آستانه، پر از عشق می شود

و من درآستانه

             - به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوز آنجا

در آستانه ی پر عشق ایستاده،

           - سلامی دوباره خواهم داد.

من از تو می مردم...

من از تو می مردم

اما تو زندگانی من بودی

تو با من می رفتی

تو در  من می خواندی

وقتی که من خیابانها را

بی هیچ مقصدی می پیمودم

تو با من می رفتی

تو در من می خواندی

تو از میان نارون ها،

              - گنجشکهای عاشق را

به صبح پنجره دعوت می کردی

وقتی که شب مکرر می شد

وقتی که شب تمام نمی شد

تو از میان نارون ها،

            - گنجشکهای عاشق را 

به صبح پنجره دعوت می کردی

تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ی ما

تو با چراغهایت می آمدی


وقتی که بچه ها می رفتند

و خوشه های اقاقی می خوابیدند

تو با چراغهایت می آمدی...


تو دستهایت را می بخشیدی

تو چشمهایت را می بخشیدی

تو مهربانیت را می بخشیدی

تو زندگانیت را می بخشیدی


وقتی من گرسنه بودم


تو نور سخی بودی

تو لاله ها را می چیدی


تو گوش می دادی

اما مرا نمی دیدی.



نمیدونم قراره تا کجا امّا دوسِت دارم

دل عاشقم همیشه

تنگ چشمای تو میشه

عطر تو می پیچه تو هوا

میشه با تو خاطره ساخت

میشه دل به عشق تو باخت

میشه واست مرد بخدا

نمیدونم قراره تا کجا امّا دوسِت دارم

نمیدونم نی دونم چرا امّا دوسِت دارم

غیر تو مگه کسی میتونه

ماه آسمون من باشه

توی روزای پاییزی و سرد

گل مهربون من باشه

قدر چشماتو می دونم

بخدا دنیا کوتاهه

کسی فرداشو نمی دونه

فرصتا قد یه آهه

نمیدونم قراره تا کجا امّا دوسِت دارم

نمی دونم نی دونم چرا امّا دوسِت دارم



دانلود آهنگ تا کجا

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه ازآن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه ازآن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی شفقّت بین که درین کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سَحَر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آنکه پر نقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم

نقشی به یاد خطّ تو بر آب می زدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته

جامی به یاد گوشه محراب می زدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست

بازش ز طرّه توبه مضراب می زدم

روی نگار در نظرم جلوه می نمود

وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم

چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ

فالی به چشم و گوش درین باب می زدم

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم

بر کارگاه دیده بی خواب می زدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت

می گفتم این سرود و می ناب می زدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام

بر نام عمر و دولت احباب می زدم