روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران
روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه

روابط عمومی وجامعه ایران

آرزوی مردرفتگر




Image result for ‫رفتگر‬‎



مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم


که شده موقع


 شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند، 


او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش 

شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . 
  
هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود 


میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . 

تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، 



خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و


همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود . 



یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و 

او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید . 


وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند . 

دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها

از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید : 

« چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه . 


با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . 


آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره .....!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد